کد مطلب:276411 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:114

شباهت به خضر
خضرعلیه السلام؛ خداوند عمرش را طولانی نموده، و این موضوع نزد شیعه و سنّی مسلّم است و روایات بسیاری بر آن دلالت دارد، از جمله:

در بحار به نقل از مناقب از داوود رقّی روایت شده كه گفت: دو تن از برادرانم به قصد زیارت مسافرت كردند، یكی از آن دو از شدّت تشنگی بی تاب شد به طوری كه از



[ صفحه 274]



الاغ خود به زمین افتاد و دیگری نیز دچار زحمت گردید، ولی از جای برخاست و نماز خواند و به درگاه خدا و پیغمبر و امیر المؤمنین و امامان علیهم السلام استغاثه كرد و یك یك آن ها را نام برد تا به نام جعفر بن محمدعلیهما السلام رسید و شروع كرد التماس كردن و صدا زدن آن حضرت را، كه ناگاه مردی را دید به بالینش ایستاده، می گوید: جریان تو چیست؟ ماجرای خود را برایش بازگو كرد. آن مرد قطعه چوبی به او داد و گفت: این را بین دو لب او (دوست از حال رفته) بگذار. همین كار را كرد ناگهان دید او چشمش را گشود و برخاست نشست و اصلاً تشنگی احساس نمی كند، رفتند و قبر مطهّر را زیارت كردند.

و چون به سوی كوفه مراجعت كردند، آن كسی كه دعا كرده بود، به مدینه سفر كرد و بر امام صادق علیه السلام وارد شد، آن حضرت فرمود: بنشین، حال برادرت چگونه است؟ آن چوب كجاست؟ عرض كرد: ای آقای من! وقتی برادرم به آن حال افتاد خیلی غمناك شدم و هنگامی كه خداوند روح او را بازگرداند از خوشحالی چوب را فراموش كردم. حضرت صادق علیه السلام فرمود: ساعتی كه تو در غم برادرت فرو رفتی برادرم خضر نزد من آمد، به دست او برای تو قطعه چوبی از درخت طوبی فرستادم. سپس آن حضرت به خادم خود رو كرد و گفت: برو آن عطردان را بیاور، خادم رفت و آن را آورد. حضرت آن را گشود و همان قطعه چوب را بیرون آورد و به آن شخص نشان داد تا آن را شناخت. سپس دوباره آن را به جای خود بازگرداند. [1] .

قائم علیه السلام نیز، خداوند عمرش را طولانی قرار داده، بلكه از بعضی روایات استفاده می شود كه حكمت این كه عمر خضر طولانی شده این است كه دلیل بر طول عمر قائم علیه السلام باشد. شیخ صدوق رحمه الله در كتاب كمال الدین در حدیثی طولانی كه در باب هشتم ان شاء اللَّه تعالی خواهیم آورد، از حضرت امام صادق علیه السلام نقل كرده كه فرمود: و امّا بنده صالح خضرعلیه السلام را خداوند عمر طولانی عنایت فرمود نه به خاطر نبوّتی كه برایش تقدیر كرده باشد یا كتابی كه بر او نازل فرماید و نه آیینی كه شرایع دیگر را نسخ نماید، و نه برای امامتی كه بندگان خود را به اقتدای او ملزم سازد و نه اطاعتی كه بر او فرض فرماید، بلكه چون در علم خداوند تبارك و تعالی گذشته بود كه عمر قائم علیه السلام در دوران غیبت



[ صفحه 275]



طولانی خواهد شد تا آن جا كه بندگان او باور نكنند و آن عمر طولانی را انكار نمایند. خداوند عمر بنده صالح (خضر) را بدون سبب طولانی ساخت مگر به علّت استدلال به وسیله آن بر عمر قائم علیه السلام و تا این كه دلیل و برهان معاندین را قطع نماید كه مردم را بر خداوند حجّتی نباشد. [2] .

و نیز در كتاب كمال الدین از امام رضاعلیه السلام روایت شده كه فرمود: خضرعلیه السلام از آب حیات آشامیده پس او زنده است و نمی میرد تا در صور دمیده شود و البته او نزد ما می آید و بر ما سلام می كند، صدایش شنیده می شود ولی خودش دیده نمی گردد، و او هرجا كه نامش به میان آید حاضر می شود، پس هر كه از شما او را یاد كرد بر او سلام كند، او هر سال در مراسم حج حاضر است، تمام مناسك را انجام می دهد و در عرفه وقوف دارد، پس بر دعای مؤمنین آمین می گوید، و خداوند وحشت قائم ما را در هنگام غیبتش به وسیله او به انس مبدّل می سازد، و تنهایی اش را به او برطرف می نماید. [3] .

نام خضرعلیه السلام بلیا است و بعضی اسم های دیگری گفته اند. علّت این كه خضر نامیده شده - چنان كه از شیخ صدوق آمده - این است كه بر چوب خشكی نمی نشست مگر این كه سبز می شد، و نیز گفته شده كه هرگاه نماز بگزارد اطرافش سبز می شود. [4] و گفته اند: برای این كه او در سرزمین سفیدی بود كه به یكباره تكان خورد و از پی او سبز شد.

و در تلفظ خضر سه لهجه هست: 1 - فتح خاء و سكون ضاد (خَضْر) 2 - كسر خاء و سكون ضاد (خِضْر) 3 - فتح خاء و كسر ضاد (خَضِر).

در نجم الثاقب روایت كرده كه حضرت قائم علیه السلام به هر سرزمینی كه بگذرد، سبز و پرگیاه می شود و آب از آن جا می جوشد، و چون از آن جا برود آب فرو می رود و زمین به حال خود برمی گردد. [5] .

می گویم: این خبر شواهد دیگری نیز دارد كه آوردن آن ها با این مختصر سازگار نیست.

خضرعلیه السلام؛ خداوند متعال به او قدرت و نیرویی عنایت فرموده كه به هر شكل كه



[ صفحه 276]



بخواهد، در می آید؛ چنان كه علی بن ابراهیم در تفسیرش از امام صادق علیه السلام روایت كرده. [6] قائم علیه السلام را نیز خداوند همین قدرت عنایت فرموده، روایات و حكایاتی كه بر این معنی دلالت می كند، بسیار است كه قسمتی از آن ها را در این كتاب آورده ایم.

خضرعلیه السلام مأمور به علم باطن بود، چنان كه به موسی علیه السلام گفت: «إِنّكَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً وَكَیْفَ تَصْبِرُ عَلی ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً»؛ [7] همانا تو هرگز همراه من صبر نتوانی كرد و چگونه صبر نمایی بر آنچه نسبت به آن علم و احاطه نداری؟ قائم علیه السلام نیز، مأمور به علم باطن است، چنان كه در علم و حكم آن حضرت گذشت.

خضرعلیه السلام؛ وجه كارهایش آشكار نشد مگر بعد از آن كه خودش فاش كرد. قائم علیه السلام نیز، وجه غیبتش آن طور كه باید مكشوف نمی شود مگر بعد از ظهور، چنان كه در بحث غیبت آن حضرت در حرف «غ» گذشت.

خضرعلیه السلام؛ هر سال در مراسم حج شركت می كند و تمام مناسك را انجام می دهد. قائم علیه السلام نیز، هر سال در مراسم حج شركت می كند و تمام مناسك را بجای می آورد. چنان كه در بحث حج آن حضرت گذشت.

در این جا خوش دارم حكایت لطیف و روایت شریفی را بنگارم كه فواید و عواید بسیاری در آن هست.

شیخ صدوق در كتاب كمال الدین به سند خود از ابونعیم انصاری و نیز علامه مجلسی در بحار از كتاب غیبت شیخ اجل محمد بن الحسن طوسی به سند خود از احمد بن محمد انصاری روایت كرده است، كه گفت:

همراه با جماعتی از زهّاد كه تعدادشان به سی نفر می رسید و در میان آن ها فرد مخلصی جز محمد بن القاسم علوی عقیقی نبود، در مكه كنار مستجار بودم كه روز ششم ذی الحجه سال دویست و نود و سه ناگهان جوانی از میان طواف بر ما برآمد كه با دو پارچه احرام بسته بود و نعلینی در دست داشت، چون چشم ما به او افتاد همگی از هیبتش برخاستیم و هیچ یك از ما باقی نماند مگر این كه از جای برخاست و بر او سلام كرد.



[ صفحه 277]



سپس نشست و به سمت راست و چپ متوجه شد، آن گاه فرمود: آیا می دانید حضرت ابوعبد اللَّه امام صادق علیه السلام در دعای الحاح چه می گفت؟ پرسیدیم: چه می گفت؟ فرمود: او چنین می گفت:

«اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْئَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِی بِهِ تَقُومُ السَّماءُ وَبِهِ تَقُومُ الأَرْضُ وَبِهِ تُفَرِّقُ بَیْنَ الحَقِّ وَالباطِلِ وَبِهِ تَجْمَعُ بَیْنَ المُتَفَرِّقِ وَبِهِ تُفَرِّقُ بَیْنَ الُمجْتَمِعِ وَبِهِ أَحْصَیْتَ عَدَدَ الرِّمالِ وَزِنَةَ الجِبالِ وَكَیْلَ البِحارِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأَنْ تَجْعَلَ لِی مِنْ أَمْرِی فَرَجاً وَمَخْرَجاً؛

پروردگارا! من از تو می خواهم به حقّ اسم تو كه آسمان به آن برپا و زمین به آن برجاست و به وسیله آن، بین حقّ و باطل جدا می كنی و به آن پراكنده را جمع می نمایی، و به آن جمع شده را پراكنده می كنی، و با آن عدد شنها و وزن كوه ها و پیمانه دریاها را شماره كردی. از تو می خواهم كه بر محمد و آل محمد درود فرستی و به امر من فرج و راه خلاصی قرار دهی».

سپس برخاست و در طواف داخل شد، ما هم برخاستیم؛ ایستادیم تا رفت، ولی فراموش كردیم كه از او بپرسیم كه كیست، تا فردا همان وقت كه از میان طواف به سوی ما آمد، ما نیز - همانند روز قبل - به احترام او از جای برخاستیم، او در وسط نشست، و به راست و چپ نگاهی انداخت و فرمود: آیا می دانید كه امیر المؤمنین علیه السلام بعد از نماز فریضه چه می گفت؟ گفتیم: چه می گفت؟ فرمود: چنین می گفت:

«اَللَّهُمَّ إِلَیْكَ رُفِعَتِ الأَصْواتُ وَدُعِیَتِ الدَّعَواتُ وَلَكَ عَنَتِ الوُجُوهُ وَلَكَ خَضَعَتِ الرِّقابُ وَإِلَیْكَ التَّحاكُمُ فِی الأَعْمالِ، یا خَیْرَ مَسْؤُولٍ وَخَیْرَ مَنْ أَعْطی، یا صادِقُ یا بارِئُ یا مَنْ لا یُخْلِفُ المِیعادَ یا مَنْ أَمَرَ بِالدُّعاءِ وَتَكَفَّلَ بِالإِجابَةِ، یا مَنْ قالَ: أُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَكُمْ، یا مَنْ قالَ: وَإِذا سَأَلَكَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ، یا مَنْ قالَ: یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیمُ، لَبِّیْكَ وَسَعْدَیْكَ ها أَنَا ذا بَیْنَ یَدَیْكَ، المُسْرِفُ وَأَنْتَ القائِلُ: لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً»؛

پروردگارا! صداها به سوی تو بلند و دعاها به جانب تو خوانده می شود، و چهره ها



[ صفحه 278]



[سرها] برای تو فرود آمده و گردن ها در برابر تو خضوع یافته و داوری اعمال به دست تو است. ای بهترین خوانده شدگان؛ و بهترین عطا كنندگان! ای راستین؛ ای پدید آورنده! ای آن كه خلف وعده نمی كنی! ای آن كه به دعا كردن فرمان داده ای و اجابت را عهده دار شده ای! ای خدایی كه فرمودی: مرا بخوانید شما را اجابت كنم! ای آن كه فرموده ای: و هرگاه بندگانم از من بپرسند، پس همانا من نزدیكم، دعای خواهنده را هرگاه مرا بخواند اجابت نمایم! پس باید كه مرا اجابت كنند، و به من ایمان آورند، باشد كه راه رشد یابند. ای آن كه فرموده ای: ای بندگانم كه بر خود زیاده روی كرده اید! از رحمت خداوند ناامید نشوید كه البته خداوند همه گناهان را می آمرزد. همانا اوست بسیار آمرزنده مهربان! تو را اجابت می كنم و بسیار یاری ات نمایم، اینك منم در پیشگاه تو كه زیاده روی كننده ام. و تویی آن خدایی كه فرموده ای، از رحمت خدا ناامید نشوید كه خداوند همه گناهان را می آمرزد.

آن گاه بار دیگر پس از این دعا به سمت راست و چپ نگریست، سپس فرمود: آیا می دانید امیر المؤمنین علیه السلام در سجده شكر چه می گفت؟ گفتیم: چه می گفت؟ فرمود: او می گفت:

«یا مَنْ لا یُرِیدُهُ إِلْحاحُ المُلِحِّینَ إِلاَّ جُوداً وَكَرَماً، یا مَنْ لَهُ خَزآئِنُ السَّمواتِ وَالأَرْضِ، یا مَنْ لَهُ خَزآئِنُ ما دَقَّ وَجَلَّ لا تَمْنَعُكَ إِسائَتِی مِنْ إِحْسانِكَ إِلَیَّ، إِنِّی أَسْئَلُكَ أَنْ تَفْعَلَ بِی ما أَنْتَ أَهْلُهُ، فَأَنْتَ أَهْلُ الجُودِ وَالكَرَمِ وَالعَفْوِ، یا رَبَّاهُ یا اللَّهُ اِفْعَلْ بِی ما أَنْتَ أَهْلُهُ فَأَنْتَ قادِرٌ عَلَی العُقُوبَةِ وَقَدِ اسْتَحْفَظْتُها لا حُجَّةَ لِی وَلا عُذْرَ لِی عِنْدَكَ أَبُوءُ إِلَیْكَ بِذُنُوبِی كُلِّها وَأَعْتَرِفُ بِها كَیْ تَعْفُوَ عَنِّی وَأَنْتَ أَعْلَمُ بِها مِنِّی بُؤْتُ (أَبُوءُ لَكَ - خ ل) إِلَیْكَ بِكُلِّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ وَبِكُلِّ خَطِیئَةٍ أَخْطَأْتُها وَبِكُلِّ سَیِّئَةٍ عَمِلْتُها یا رَبِّ اغْفِرْ لِی وَارْحَمْ وَتَجاوَزْ عَمَّا تَعْلَمُ إِنَّكَ أَنْتَ الأَعَزُّ الأَكْرَمُ»؛

ای آن كه اصرار الحاح كنندگان جز بخشندگی و دهش او را نیفزاید، ای آن كه گنجینه های آسمان ها و زمین را داری، ای خدایی كه گنج های هر زیر و كلان از آن تو است، بدی من از نیكی نمودنت نسبت به من تو را باز نمی دارد، من از تو درخواست می كنم كه با من آنچه تو را سزد رفتار نمایی، كه تو اهل بخشندگی و بزرگواری و گذشت هستی. ای پروردگار؛ ای خداوند! با من چنان كن كه تو را سزد، تو بر كیفر توانایی و من آن را



[ صفحه 279]



سزاوارم و هیچ دلیل و عذری به درگاه تو برایم نیست، با تمام گناهانم به سوی تو روی می آورم و به آن ها اقرار می كنم تا از من بگذری در حالی كه تو بهتر از من آن ها را می دانی. به تو روی آوردم (روی آورم) با هر گناهی كه مرتكب شده ام و هر خطایی كه انجام داده ام و هر بدی كه كرده ام. پروردگارا! مرا بیامرز و رحم آور و از آنچه می دانی بگذر كه همانا تو ارجمندترین و گرامی ترین هستی.

آن گاه برخاست وارد طواف شد ما نیز به احترام او برخاستیم، فردا همان وقت بازگشت و ما - همچون روزهای قبل - از او تجلیل كردیم. در میان ما نشست و به راست و چپ نظری افكند، سپس فرمود: علی بن الحسین سید العابدین علیه السلام در سجده خود این جا - اشاره به حِجر اسماعیل زیر ناودان - چنین می گفت:

«عُبَیْدُكَ بِفِنائِكَ، فَقِیرُكَ بِفِنائِكَ، سائِلُكَ بِفِنائِكَ، یَسْأَلُكَ ما لا یَقْدِرُ عَلَیْهِ غَیْرُكَ» بنده كوچكت در پیشگاه تو است. نیازمند تو به پیشگاه تو است، درخواست كننده ات بر آستانه تو است، از تو درخواست می كند آنچه را كه جز تو كسی نتواند آن را انجام دهد.

سپس به سمت راست و چپ نگریست و به محمد بن القاسم علوی از میان ما نظری افكند و گفت: ای محمد بن القاسم! تو ان شاء اللَّه بر وضع خیری هستی.

سپس برخاست و در طواف وارد شد، كسی از ما باقی نماند مگر این كه دعاهایی كه فرموده بود حفظ شده و فراموش كردیم كه درباره او گفتگو كنیم تا آخرین روز.

محمودی به ما گفت: آیا این شخص را می شناسید؟ گفتیم: نه. گفت: واللَّه! این صاحب زمان شما است. گفتیم: ای ابوعلی! چگونه دانستی؟ یادآور شد كه او هفت سال است از خدای - عزّوجلّ - می خواهد و دعا می كند كه صاحب الزمان را ببیند.

می گوید: در عصر روز عرفه ناگهان همان مرد را دیدم كه دعایی می خواند كه آن را درك و حفظ كردم. از او پرسیدم: از كجا هستی؟ فرمود: از مردم. گفتم: از كدام نژاد مردم؟ گفت: از عرب آن ها. گفتم: از كدامین تیره عرب؟ فرمود: از



[ صفحه 280]



شریف ترین و بزرگوارترین آن ها. عرض كردم: شریف ترین و بزرگوارترین آن ها كیانند؟ فرمود: بنی هاشم. گفتم: از كدام خاندان بنی هاشم؟ فرمود: از صاحب برترین مقام ها و عالی ترین مراتب. عرض كردم: آن هاكدامین از بنی هاشمند؟ فرمود: از آن ها كه سرها را شكافتند و مردم را اطعام كردند و در دل شب كه مردم در خوابند نماز خواندند.

با خود گفتم كه او علوی است و به همین خاطر كه علوی بود او را دوست داشتم ولی یكباره از دیگانم غایب شد و ندانستم كه به آسمان بالا رفت یا در زمین فرو شد. از كسانی كه در اطرافم بودند، پرسیدم: آیا این علوی را می شناسید؟ گفتند: آری، هر سال با ما پیاده به حج می آید. گفتم: سبحان اللَّه، به خدا قسم! آثار راه رفتن در او نمی بینم، سپس با اندوه و غم فراوان به سوی مزدلفه رفتم و در آن، شب خوابیدم كه در خواب رسول خداصلی الله علیه وآله را دیدم به من فرمود: ای محمد! مطلوب خود را دیدی؟ عرض كردم: او كیست ای آقای من؟ فرمود: آن كه امشب دیدی صاحب زمان شما بود.

وقتی این مطلب را به ما گفت، او را سرزنش كردیم كه چرا زودتر به ما نگفت. جواب داد كه تا آن وقت اصلاً فراموش كرده بودم. [8] .

می گویم: بین روایت شیخ صدوق در كمال الدین و روایت فاضل مجلسی در بحار به نقل از غیبت شیخ طوسی، مختصر تفاوتی در بعضی الفاظ بود به طوری كه در معنی تأثیری نمی گذاشت، مابین این دو روایت جمع كردیم. توفیق از خداست.


[1] بحار الانوار: 138:47.

[2] كمال الدين: 357:2.

[3] كمال الدين: 390:2.

[4] كمال الدين: 391:2.

[5] نجم الثاقب: 84.

[6] تفسير القمي: 404.

[7] سوره كهف، آيه 67.

[8] كمال الدين: 470:2؛ و بحار الانوار: 9:52.